روزهایی که به سختی گذشت....
تو هفته ای که گذشت به خاطر مشکلی که واسه بابا امیر اتفاق افتاده بود خیلی مشغله داشتیم.من وبابا مهدی مدام مشغول مشورت کردن با متخصصهای مختلف بودیم.بعضی جاها که باید حضوری میرفتیم و چون کارمون طولانی میشد ترجیح میدادیم شمارو پیش مامان جون وخاله زهرا نذاریم وبا خودمون ببریم.خدارو شکر تا امروز که به خیر گذشته.امیدواریم این به بعد هم به خیر بگذره و بابا امیر زودتر روبه راه بشه.... اما این روزهای دختر گلم: غذا خوردنت که هنوز خیلی روبه راه نیست.یه روز خوب میخوری،یه روز خیلی اشتها نداری.بیشتر وقتها واسه اینکه وقت غذا تنها نباشی یا خاله زهرا و محمد مهدی میان خونمون یا ما میریم اونجا.خاله بنده خدا هم باید اونقدر ادا و اصول در بیاره تا نازدونه غذ...
نویسنده :
مامان
19:22