اولین ماه رمضان دیانا نفس...
عزیز مامان ببخشید که چند روزی میشه که وقت نکردم بیام خاطرات گلدونمو بنویسم. آخه این مدت شما به خاطر دندون دردت کلی نق داری و هر دومون شبها راحت نمی خوابیم و مامان صبحها خیلی کسل هستش و هم به خاطر اینکه عشقم غذا خور شده و مامان همش تو آشپزخونه مشغول پخت و پز هستش. منّتی سرت نمیذارم. همین که شما گلم خوب بخوری و نوش جون کنی خستگی مامان در میاد.
و اما ماه رمضون امسال که ما واسه اولین بار سه نفري سر سفره افطار حاضر میشیم خیلی معنوی تر از سالهای قبله. هر چند که مامان مثل سال قبل چون مهمون داره نمیتونه تو مهمونی خدا شرکت کنه. یه مهمون خوب و دوست داشتنی. یه فرشته کوچولوی پاک که خدا به امانت پیش ما گذاشته تا ما خوب بهش برسیم واسه همین خدا خودش از مامان خواست تا امسال هم سر سفرش نشینم و فقط به فرشته خانم برسم. ولی من واسه سلامتی شما هر روز قرآن میخونم. انشالله هزاران هزار ماه رمضون رو ببینی و با دلی پاک و نیتی صالح ، بنده خوب و مخلص پروردگارت باشی.
(علت پوشیدن شورت بافت تو عکسهای زیر اینه که فاطی جون دختر خاله مامان زحمت کشیده بودن واسه عید یه سرهمی با شورت بافت به شما عیدی داده بودن ولی چون ترسیدم واسه زمستون شورتش تنگ بشه و ازش عکس یادگاری نداشته باشی تصمیم گرفتیم این شورتو علی رغم گرمای هوا تنت کنیم.فقط به عشق فاطی جون.......)
درد و دل نازدونه با خداي مهربون
خداجون پس كي دندون من در مياد ؟؟؟؟؟؟؟
خيلي لثم درد داره. نگاه كنيد ديگه لب ندارم بس كه فشارش دادم
همه اونايي كه دوستم دارن بيصبرانه منتظر ديدن مرواريدهاي من هستن.
خداجون من يك فرشته از طرف تو هستم. كمكم كن
خاله جون شما هم لطفا تمامش كن عكس گرفتنو . دارم عصباني ميشماااااااا
اصلا ديگه نميخوابم تا عكسمو بگيري.......من رفتم
خاله جون به خدا ديگه خيلي خسته ام. بريم افطار كنيم