شیرین زبونیهای شکر پاره در بیست و چهار ماهگی

عزیز دلم.

این روزها به قدری خانم و شیرین زبون شدی که حتی تو یادم نمیمونه که بتونم واست بنویسم .

هنوز عاشق سی دی های انگلیسیت هستی و هر روز ازشون چیزهای جدید یاد میگیری:

مثلا راه میری و باآهنگ میخونی I am a  rectangle like a door

یا وقتی میخوای بگی دلم درد میکنه میگی tummy hurts.اگه کسی رو در حال لباس عوض کردن ببینی میگی لباس بپوش تامی هرتس میشه ها!!!!!

  Kitchen/living room/bath room/bed roon میشناسی و هر وقت ازت سوال میکنیم با دویدن میری سریع نشون میدی و میگی اینا!!!

 موقع نقاشی شعر چشم چشم دو ابرو رو میخونی و چنان با اشتیاق میکشی و واسمون توضیح میدی که چی کشیدی ولی وقتی نشونمون میدی فقط خط خطی مشاهده میکنیم!!

   عاشق عروسک بازی هستی و واسشون میشی یه مامان واقعی.انقدر قشنگ باهاشدن حرف میزنی و حرفهای منو تکرار میکنی که دوست دارم بیام وسط بازی و لپاتو گاز گاز کنم!!

عادات غذایی این روزها:

 چند وقتیه که عاشق شیر خوردن شدی و وقت خواب با یه شیشه سیر نمیشی نمیدونم اقتضای سنت هستش یا زیاده روی در خوردن.

چون هیچ وقت همراه غذا بهت ماست نمیدادم واسه همین عادت کردی با غذا رب انار  بخوری که دست پخت مامان جون هستش.انقدر رب انار دوست داری که دیگه روم نمیشه به مامان جون بگم دوباره رب تموم شد.با علاقه میخوری و میگی مامان جون مرسی که بهمون رب دادی.

هنوز خاله فاطمه و مامان جون واست غذا میفرستن و هر بار که میخوری بعد از پایان غذا ازشون تشکر میکنی حتی وقتی اونا پیشمون نیستن.یه شب ته چینی که خاله فاطمه فرستاده بود رو خوردی و تموم که شد با خودت می گفتی خاله  جون!مرسی بوووه(غذا)دادی ولی خورشت   هم بده خورشت!!!

جدیدا عصرونه تمایلت به خوردن غذاهای گرم و جامد کم شده و تمایل به غذاهای خنک مثل شیربرنج و شله زرد و ....پیدا کردی.با این اوصاف این روزها مامان بیشتر وقتشو تو آشپزخونه میگذرونه!!!