پرنسس دیاناپرنسس دیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دیانا;مسافر زیبای پاییز

مهارتهای جدید کلامی دیانا خانم در ده ماهگی

1-دیانا کتی چی میگه؟ دیانا:مو 2-دیانا روستر چی میگه؟ دیانا:قو قو 3-دیانا نون داغه... دیانا:دا 4-عمو زنجیر باف.... دیانا:ب ه 5-لی لی حوضک.... دیانا:انگشتشو به کف دستش میکشه و میگه دی دی... 6-دیانا این کار ونکن ....نه نه! دیانا:انگشت اشاره اشو همراه با سرش تکون میده میگه نه! 7-دیانا ببعی میگه؟ دیانا:ب ب 8-وقتی کار خوبی انجام نمیده و مامان میگه:آخخخخ... دیانا:آآآآ البته تموم این موارد در شرایطی اتفاق می افته که خانم طلا حال داشته باشه و همکاری کنه و یا خودش به صورت غیر منتظره حرف بزنه در غیر اینصورت اگه خودمونو خفه کنیم یه کلمه هم حرف نمیزنه!!   ...
12 مهر 1393

آخر هفته دیانا خانم

بعد از یه هفته که دختر عزیزم پیش خاله میمونه،جمعه ها فرصت خوبیه که من حسابی با دخملی حال کنم.ولی امان از دست شیطونیهای این دختر.وروجکی شده واسه خودش .معلومه حسابی تو خونه خاله حس استقلال پیدا کرده.هیچ وسیله ای که از دستت در امان نیست.طوریکه مجبوریم در اتاق خوابهارو ببندیم.اگه رو زمین در حال چهار دست وپا باشی یکدفعه میبینم خودتو رسوندی آشپزخونه زیر دست و پای مامان از نظر روحیات اخلاقی هم خیلی تغییر کردی مثلا وقتی که محمد مهدی با شوخی بهت بلند میگفت دیانا نکن!تو هم کم نمی آوردی و سرش داد میزدی.من و بابا هم متعجب که این بچه همون دختر آروم و معصوم خودمونه؟ در کل دیروز مامان یا سرگرم نظافت خونه و لباس شستن وغذا پختن بود یا مرتب در حال تعقیب و...
5 مهر 1393

مراقبت ده ماهگی دخترم

عزیز دل مامان! خدارو شکر ده ماه از زندگی قشنگتو پشت سر گذاشتی و خیلی زود داریم به جشن یکسالگیت نزدیک میشیم.این ماه اولین ماه دورقمی شماست.  آرزو دارم که سالهای عمر پر خیر و برکتت صد رقمی بشه عزیزم دیروز ناهار همه خونه مامان جون بودیم.امیر محمد هم اولین روزی بود که رفته بود مدرسه واسه جشن شکوفه ها.ولی طفلی خیلی حال و حوصله نداشت وهر کی در مورد مدرسه ازش سوال میپرسید از جواب دادن طفره میرفت آرنیکای قشنگم هم امسال داره میره مدرسه.انشالله که تو مدرسه به همه شکوفه های باغ زندگی خوش بگذره و در پناه خدای مهربون موفق و موید باشن.با آرزوی اینکه شما هم هرچه زودتر بزرگ بشی و بری مدرسه تا ما شاهد موفقیتت باشیم(هرچند که خودمون واست تصمی...
1 مهر 1393

تقدیم به مسافر زیبای پاییزم

دوباره پاییز .... اما نه فصل خزان زرد! دوباره پاییز ... اما نه فصل اندوه و درد! دوباره پاییز .. فصل زیبای سادگی دوباره پاییز ،موسم شدید دلدادگی! دوباره پاییز ....... رسوا شده دلم! بعد از رکود عشق، شیدا شده دلم آمد مسافر کوچکم.. برای ماندنش غرق تمنا شده دلم...........                                          گل همیشه بهارم!   ...
31 شهريور 1393

سیصد روزگیت مبارک نفسم

مهربان دخترم! سیصد روزست که آشیانه مان پر است از طنین نفسهایت.... سیصد روز است که صبحمان با صدای خنده های شیرینت آغاز می شود.... روز را در کنار گرمای وجودت،به شب میرسانیم ..... و شب هنگام ،لالایی مادرانه ام با بی رمقی چشمان خسته ات در هم می آمیزد تادر آغوش امن مادر آرام گیری ...... و در جوار آرامش توست که مادر با فراغ خاطر در هر شبانگاهان به پاس سپاس از این همه لطف پروردگار و به شکرانه سلامتی ات روزت را با چند خطی از کتاب الهی بدرقه میکند و به استقبال شروعی دیگر برای فردایت مینشیند... شیرین زبانم! همیشه ،همه کس از تکرارها خسته میشوند ولی چه شیرین است این همه روزمرگی و این همه کارهای تکرا...
26 شهريور 1393

وقایع اتفاقیه

عزیز دل مامان! این روزها که بابا مهدی سر کار نمیره و خونه هستش،من خیالم خیلی راحته.چون وقتی میام سر کار بابا پیش شما میمونه و مواظبت هستش.بیدار که میشی اول با بابایی تو اتاقت بازی میکنی و با دیدن اسباب بازیهات انرژی میگیری. بعد بابا وسایلتو جمع میکنه و قبل از اینکه شمارو به خاله تحویل بده با هم میرید پارک تاب بازی...چند روزی هستش که با ما تاب تاب عباسی رو میخونی.البته اولشو میگی دا دا و مابقی رو فقط اهنگشو مینوازی.فدای دخمل خوش صحبتم بشم. بقیه در ادامه مطلب.... با اینکه هنوز نمیتونی کامل صحبت کنی ولی خیلی خوب تموم حرفهای مارو درک میکنی.هر چیزی که بهت بگیم چنان با دقت گوش میدی  به ریشه...
25 شهريور 1393

باز هم از خوش قدمی دختر گلم..........

دختر خوش قدم ما! از وقتی پا تو زندگی مامان وبابا گذاشتی ،همش واسه ما خیر و برکت آوردی. اینبار هم بابا مهدی با سعی و تلاش خودش و توکل بر خدا و خوش قدمی فرشته کوچولوی خونمون تونست تو رشته دلخواهش در مقطع دکترا قبول بشه و خستگی درس خوندن از تنش در بیاد. وقتی بابا دیروز اسمشو تو افراد قبول شده دید اول روی گلتو بوسید بعد کف پاهای کوچولوتو. چراکه هر دومون یقین داریم که گرمای حضورت تو زندگیمون تکمیل کننده همه داشته ها و نداشته هامون شده. البته واسه مامان هم بی خیر و برکت نبودی.چون کار مامان از یه درمونگاه شلوغ و دور از محل سکونتمون به یه درمونگاه خلوت و فقط شیفت صبح و خیلی خیلی نزدیک خونمون(با فاصله سه تا خونه) تغییر پیدا کرد و خیلی...
19 شهريور 1393

این روزهای دیانا با خاله زهرا

دخترم! از وقتی که مامان میره سر کار و شما پیش خاله زهرا میمونی ماشالله خیلی اکتیو تر از قبل شدی.چند روزی هستش که داری چهاردست و پا میری. هرچند که هنوز وسط چهار دست و پا رفتن ترجیح میدی یه کمری به زمین بزنی و خستگی در بیاری اونقدر واسه راه رفتن هم مشتاق هستی که یه دفعه وسط چهار دست و پا تا جایی که میتونی خودتو بالامیاری و فقط دوتا دست وانگشت شست دو تا پاهات رو زمینه تو مسیرت هم هر چی باشه حتما باید مزه یابی کنی و تو دهانت ببری. خلاصه باید همیشه چهار چشمی حواسمون بهت باشه. بقیه عکسها در ادامه مطلب...   هر وقت  زنگ تلفن و موبایل و آیفون به صدا در بیاد پشت هم میگی ماما......خونه هر کی هم باشیم واست فرقی نمیکنه....
14 شهريور 1393

دخترم بهونه قشنگ من برای زندگی.....

دخترم شیرین تر از شهد عسل دخترم صد شعر نو،یکصد عزل دخترم زیباترین رنگین کمان آفتاب روشن این آسمان دخترم یک عالمه مهرو وفا پرترین پیمانه جودو سخا دخترم گلدان گلهای بهار دانه ی یاقوت زیبای انار دخترم بر درد بی درمان شفا یک ملک در ظاهری انسان نما  دخترم الماس انگشتر نشین شاهکاری نیست زیباتر از این دخترم یک قبله تصویر دعا محرم الاسرار تقدیر خدا دخترم در مهربانی تا خدا کشتی لطف خدا را ناخدا..........               قشنگ ترین هدیه آسمانیم!         ...
6 شهريور 1393