مراقبت ده ماهگی دخترم
عزیز دل مامان!
خدارو شکر ده ماه از زندگی قشنگتو پشت سر گذاشتی و خیلی زود داریم به جشن یکسالگیت نزدیک میشیم.این ماه اولین ماه دورقمی شماست. آرزو دارم که سالهای عمر پر خیر و برکتت صد رقمی بشه عزیزمدیروز ناهار همه خونه مامان جون بودیم.امیر محمد هم اولین روزی بود که رفته بود مدرسه واسه جشن شکوفه ها.ولی طفلی خیلی حال و حوصله نداشت وهر کی در مورد مدرسه ازش سوال میپرسید از جواب دادن طفره میرفتآرنیکای قشنگم هم امسال داره میره مدرسه.انشالله که تو مدرسه به همه شکوفه های باغ زندگی خوش بگذره و در پناه خدای مهربون موفق و موید باشن.با آرزوی اینکه شما هم هرچه زودتر بزرگ بشی و بری مدرسه تا ما شاهد موفقیتت باشیم(هرچند که خودمون واست تصمیم گرفتیم که بهتره دندانپزشکی بخونی و در کنارش یه موسیقیدان موفق هم بشی.اولی خواسته منه هر دو مورد خواسته بابا مهدی)
دیروز عصر خواستیم واست جشن ماهگرد ده ماهگی تو بگیریم ولی چون امیر و زهرای خاله فاطمه رفتن باشگاه ورزشی و ما هم باید میرفتیم پیاده روی واسه همین قرار شد آخر هفته که همه خونه مامان جون جمع میشیم جشن شما دختر گلم هم برگزار کنیم.
امروز روز اول کاری بابا مهدی بود.خداروشکر شما با اینکه دیشب دیرتر از همیشه خوابیدی ولی صبح زودتر از خواب بیدار شدی و خیلی راحت رفتی خونه خاله ومن هم الان با خیال راحت دارم خاطراتتو مینویسم تا هر وقت موقع خواب و شیر خوردنت شد خودمو خیلی زود خونه خاله برسونم
دیروز صبح با بابا مهدی اومدی درمونگاه مامان، واسه مراقبت ده ماهگی.خدارو شکر این ماه هم همه چیز نرمال بود و وزن گیری نسبتا خوبی داشتی.البته انتظار زیادی ندارم.چون تو این ماهها رشد کوچولو ها به خاطر فعالیت بیشتر نسبت به شش ماه اول زندگی کند تر میشه.ولی با این حال خدارو شکر نمودار رشدت داره خوب پیش میره و زحمات مامان بی نتیجه نمیمونه