پرنسس دیاناپرنسس دیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

دیانا;مسافر زیبای پاییز

وقایع اتفاقیه

1393/6/25 10:13
نویسنده : مامان
281 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان!

این روزها که بابا مهدی سر کار نمیره و خونه هستش،من خیالم خیلی راحته.چون وقتی میام سر کار بابا پیش شما میمونه و مواظبت هستش.بیدار که میشی اول با بابایی تو اتاقت بازی میکنی و با دیدن اسباب بازیهات انرژی میگیری. بعد بابا وسایلتو جمع میکنه و قبل از اینکه شمارو به خاله تحویل بده با هم میرید پارک تاب بازی...چند روزی هستش که با ما تاب تاب عباسی رو میخونی.البته اولشو میگی دا دا و مابقی رو فقط اهنگشو مینوازی.فدای دخمل خوش صحبتم بشم.

بقیه در ادامه مطلب....

با اینکه هنوز نمیتونی کامل صحبت کنی ولی خیلی خوب تموم حرفهای مارو درک میکنی.هر چیزی که بهت بگیم چنان با دقت گوش میدی

 به ریشه های کنار فرش خیلی علاقه داری! و تا ازت غافل میشیم دوست داری مزه شونو یه تست بکنی

عاشق سی دیهای بی بی انیشتنی.مخصوصا حیوونات عروسکیش(مثل سگ و گاو و اردک خروسش....حتی میدونی تو کدوم قسمتش عروسک محبوبت میاد چون قبل از اومدنش شروع میکنی به ذوق کردن وجیغ کشیدن.ولی اصلا نمیتونم به ترتیب و مناسب با سنت واست بذارم.چون فقط عاشق سی دی  اشکال و حیواناتش(حیوانات اهلی و مزرعه) هستی و دیدن بعضی سی دیها خیلی کسلت میکنه

خدارو شکر غذا خوردنت خیلی بهتر از قبل شده.مخصوصا عاشق ته چین خیلی خیلی له و شل هستی که نیاز به جویدن نداشته باشهخندونکو غذاهایی که خاله فاطمه واست زحمت میکشه درست میکنه رو هم خیلی دوست داری.مخصوصا قورمه سبزی و خورشت آلو.نوش جونت دختر مهربون من

خیلی به سیم تلفن و کلا سیم و نخ و ....علاقه پیدا کردی طوریکه به سبد اسباب بازیهات سیم تلفن هم اضافه کردیم

دیروز واسه اولین بار وقتی داشتیم میگفتیم امیر ارسلان!بیا پیش دیانا...دستتو به نشونه بیا تکون میدادی.فدات بشم دخترم که انقدر امیر ارسلانو دوست داری.دیشب هم وقتی زهرای خاله فاطمه داشت از خونمون میرفت و گفت دیانا بای بای دستتو به نشونه بای بای تکون میدادی.خلاصه این روزها حسابی خانم و تو دل برو شدی و خودتو واسه همه لوس میکنی.مخصوصا وقتی که میخوای ناز بریزی چشمهاتو کوچولو میکنی و شروع به نق نق کردن میکنی.یعنی از وضع موجود خسته ام و زودتر منو بغل کنید...

از وقتی درمونگاه مامان نزدیک خونه اومده خیلی خیالم راحتتر شده.چون دیگه خاله وعده شیر خشک صبحتو حذف کرده و به جاش من میام خونه خاله و بهت شیر میدمو خوابت میکنم و دوباره بر می گردم درمونگاه...

دوست دارم دختر مهربون مامانمحبت

                           میشه یکی به من بگه خونه خاله کدوم وره؟؟؟

   

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان افسانه
26 شهریور 93 8:12
سلام جیگر طلا خوبی نفسی دست خالع درد نکنه که برات قورمه سبزی و خورشتالو میذاره یعنی اینقده بزرگ شدی واسه من خورشت میخوری؟میام منم تو رو میخورمااا دوست جونم خیلی خوب شد اومدی نزدیک تراینطوری راحتتر به پرنسسمون سر مزنی و اینکه از بابای مهربون نهایت تشکر را داریییییییییییییم
مامان
پاسخ
سلام خاله جون.ممنون از لطفتون.خورشت که نمیشه گفت.چون خاله کیسه برنجو میندازه تو خورشتولی خیلی خوشمزه میشهحتما به دنیا جونم هم بدید.خیلی خوشش میاد
عمو میثم و خاله مهسا
27 شهریور 93 23:11
آخ منم دوست دارم خ زیاد آرشام که پیش ما بود(خواهرم می رفت سر کار) مامانم آخر سر یه کیسه بزرگتر دوخت چون آرشام گرسنه می موند دیگه... از طرف خاله مهسا آخ دلم خواست...
مامان
پاسخ
طفلی آرشام جون که به اسم او میشد و به کام خاله