سیصد روزگیت مبارک نفسم
مهربان دخترم!
سیصد روزست که آشیانه مان پر است از طنین نفسهایت....
سیصد روز است که صبحمان با صدای خنده های شیرینت آغاز می شود....
روز را در کنار گرمای وجودت،به شب میرسانیم .....
و شب هنگام ،لالایی مادرانه ام با بی رمقی چشمان خسته ات در هم می آمیزد تادر آغوش امن مادر آرام گیری ......
و در جوار آرامش توست که مادر با فراغ خاطر در هر شبانگاهان به پاس سپاس از این همه لطف پروردگار و به شکرانه سلامتی ات روزت را با چند خطی از کتاب الهی بدرقه میکند و به استقبال شروعی دیگر برای فردایت مینشیند...
شیرین زبانم!
همیشه ،همه کس از تکرارها خسته میشوند ولی چه شیرین است این همه روزمرگی و این همه کارهای تکراری برای به ثمر نشاندن توئی که ضربان نبض زندگیمان به ضربان قلبت پیوند خورده است.
بهترین لحظات عمرم زمانی رقم میخورد که برای وجود نازنینت به تکاپو می افتم و چه لذت بخش است این تکرارها...َ
دلبندم!
برای خلق همه خاطرات لذت بخشی که با وجود پر خیر و برکتت در این سیصد روز با هم بودنمان ،برایمان به ارمغان آوردی سپاس گوی خالق تو ام و از او برایت بهترینها را آرزومندم .به امید داشتن لحظاتی ناب و بی بدیل آمیخته با نگاه پروردگارت در هر روز زندگیت....
دوستت دارم دختر پاک و معصوم مادر