روزهای بعد از تعطیلات عید
گل دختر مامان! تعطیلات عید تموم شد و بابا مهدی از امروز رفت دانشگاه. دوباره من و خانم طلا تنها شدیم. تازه داشتیم به بودن بابائی عادت می کردیم. بابا مهدی هر روز صبح که دخملی از خواب بیدار میشد پاهای کوچولوتو با روغن ماساژ میداد و واست شعر می خوند. بعد دست و پاهاتو ورزش میداد. بعد بغلت میکرد و اونقدر پشت گردن و کمرتو ماساژ میداد تا شما از خود بیخود میشدی و اونقدر ریلکس میکردی که کل دست بابا مهدی پر میشد از بزاق دهنت من که همیشه دعاش میکنم و میگم خدا خیرش بده. انصافا هم همسر خوبی واسه منه هم بابای خوبی واسه شما. اگه واسه ناهار چیزی درست نمیکردم بدون معطلی میگفت غذا از بیرون میگیریم و اصلا واسه غذا سخت گیری نمیکرد. تو نگهداری ...
نویسنده :
مامان
11:40