پرنسس دیاناپرنسس دیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

دیانا;مسافر زیبای پاییز

دومین نیمه شعبان دلبندم

1394/3/16 8:59
نویسنده : مامان
561 بازدید
اشتراک گذاری

 پارسال نیمه شعبان من و بابا حاجتی داشتیم که اگه برآورده میشد باید نیمه شعبان امسال بستنی نذری میدادیم. خدارو شکر به لطف خدا و خوش قدمی دختر گلم حاجتمون بر آورده شد. ولی من متاسفانه این نذری رو فراموش کرده بودم و خاله زهرا به من یادآوری کرد. خاله فاطمه هم که هر سال شیربرنج نذری میداد به علت گرمی هوا او هم تصمیم گرفت تا با ما شریک بشه. این شد که خاله زهرا و مامان جون هم تو این خیری سهیم شدن و کل خانواده امسال شب نیمه شعبان تو شهر بستنی پخش کردیم. شب خیلی باصفایی بود.

شمارو باید جلوی در هر مغازه ای که موزیک شاد پخش میکردن در حال غر دادن و نانای پیدا میکردیم. هر کی رد میشد شمارو با انگشت نشون میداد و کلی ازت خوششون میومد.جالب اینجا که بعد از اون روز راه میرفتی و میگفتی عالی عالی عالی. بعد از مدتی و بعد از دیدن فیلمهای گرفته شده توسط موبایلها کاشف به عمل اومد آهنگی که جلو اون مغازه باهاش میرقصیدی همش تکرار میکرده عالی عالی عالی.....قه قهه

فردای اون روز با خاله زهرا اینا و مامان جون رفتیم باغ وحش پارک ارم.جالبه که از دیدن حیونات بزرگ کمتر لذت بردی و گیر داده بودی به گنجشکهای پیاده روخندونککلا حیونات کوچیک مثل بچه میمون و راسو و سمور واست جذاب تر بودن.بعد به صورت خیلی خودسر راهتو کشیدی رفتی وسط وسایل بازی که تو گوشه باغ وحش بود.بعد از کلی بازی همه به مسیر ادامه میدادیم که دوباره شما برگشت به عفب داشتی و میرفتی سمت وسایل بازی. دوست داشتی رو همه وسایل بازی بشینی و همه رو امتحان کنی منم به شما فرصت دادم تا خودت خسته بشی.

بعد از اونجا رفتیم یک مجتمع تفریحی که یکی از دانشجوهای بابا مهدی معرفیمون کرده بود.وارد مجتمع که شدیم مستقیم رفتیم قسمت شهر بازی.ولی به صورت کاملا ناگهانی و غیر مترقبه بارونی گرفت که انگار سرمون شلنگ آب باز کرده بودن.نفهمیدیم چه جوری از بالای کوه خودمونو پایین رسوندیم.وقتی به ماشین رسیدیم خیس آب بودیم.ولی چون شما بغل دایی مرتضی بودی و دایی شمارو زیر لباسش گرفته بود کمتر خیس شدی.ولی یه ذره ترسیده بودی و مدام میگفتی بالا آبوبغلسریع لباسهاتو عوض کردم و رفتیم رستوران واسه شام.همش نگران این بودم که موهات خیسه سرما نخورده باشی که خدارو شکر به خیر گذشت و شب بارونی ما به یه خاطره تبدیل شد.

فردای اون روز با دوستهای بابا رفتیم سمت شهمیرزاد.بر خلاف اینجا هوای شهمیرزاد مثل بهشت خنک و بی نظیر بود.شما هم دختر خوبی بودی و حسابی بهمون خوش گذشت.

جمعه هم به علت خستگی زیاد خونه موندیم و غروب رفتیم خونه مامان جون و حسابی با پسر خاله ها بازی کردی.

هفته گذشته مامان جون واسه شام خانواده عمو حسین(عموی مامان)به همراه رویا دختر عموی مامان  که به تازگی ازدواج کرده بودنو دعوت کرده بود اون شب خیلی دختر خانمی بودی و کلی با مهدی رقصیدی.

دختر گلم بعد از رویش سه تا از دندونهای آسیا به شدت در گیر دندون آسیا چهارمش هستش که امیدوارم اون هم به زودی در بیاد تا یه نفس راحت بکشی.

رشد کلامی دیانای عزیزم تو هجده ماه و نیمگی:

بعد از شنیدن هر صدای ناهنجاری میگی:چیییییییییی شد؟(با مد طولانی و سوالی)

بدون اینکه ما باهات کار کنیم خودت چند بار که سی دی رو گوش کردی ABCDرو یاد گرفتی و مدام تکرار میکنی.

یه روز بابا رفت بیرون دیدم پشت در خونه ایستادی و با خودت میگی بابای بچم بیا!!!آخه این جمله ای هستش که مامان جون واسه همه نوه هاش وقتی که تنها هستن میگه تا بچه ها به اومدن پدرو مادر امیدوار بشن.

در رژ لب یا خودکارو باز میکنی و بعد میبندی و با خودت حرف میزنی و میگی باز بسته...

چون دوست نداریم نوشابه بخوری  ما بهت گفتیم نوشابه بده و نباید بخوری ولی دوغ خوبه و از اونجایی که  شیشه دوغ و نوشابه یه شکله و بلد نیستی بگی نوشابه هر جا دوغ ببینی میگی دوغ بد.

چایی هم چون داغه و نباید بهش دست بزنی اون هم میگی چایی بدهبغل

جملاتو به خوبی ادا میکنی مثلا مامان بگیر.بابا بده.مهدی بده.

مامان فدای تو دختر شیرین زبون بشه الهیبوس

خوردنیهای مورد علاقه این ماه شما:

آب طالبی که بهش میگی طابدی ولی چون از صدای دستگاه مخلوط کن میترسی ترجیح میدیم که چند وقتی درست نکنیم.

بستنی که به خاطر اضافه وزنت سعی میکنم زیاد بهت نده و هفته ای یکبار بخوری

کیوی.زردآلو .هلو. گوجه سبزخوشمزه

پسندها (4)

نظرات (7)

عمه فروغ
17 خرداد 94 12:04
سلام عزیزم خوشحالم که روزهای خوبی داشتید همیشه به شادی و گردش نذرتون هم قبول حق ان شاا.. حاجت روا بشید مروارید جدیدت مبارک دیانای گلم
مامان
پاسخ
ممنون از دعای قشنگت فروغ جون.ان شالله شما هم به حق امام زمان خوشبخت و عاقبت به خیر بشید عزیزم
مامان ریحانه
17 خرداد 94 23:23
سلام عزیزم نذرتون قبول خدا حاجت همه ی حاجتمندا رو بر آورده کنه فدای دیانا خوشگلم بشم که عشق موزیک و موسیقیه واااااای چقدر جای ما خالی بوده رقصیدن عروسک نازو ببینیم قربون علاقش به حیوونای کوچیک دیانا درست برعکس منه از شانس شما بارون به اون شدیدی گرفته حالا خدا رو شکر که دیانا جون سرما نخورده ما هم امسال رفتیم شهمیرزاد وای که چقدر هواش خنکه و جای خوش آب و هواییه فدای تمام تواناییهاش بشم من که ماشالله یه گلوله نمکه بابای بچم بیا ای جاااااااااااااانم کلی لذت بردم الهی من فدات بشم که انقدر به همه چی توجه داری آب طابدی هم نوش جونت ترس حالا جالبه نازنین هم از صدای مخلوط کن میترسید یبار که خواستم روشن کنم از قبل بهش گفتم نازنین میخوام مخلوط کنو روشن کنم نترسیها یعنی یه جورایی از قبل آمادش کردم و دیگه نترسید در مورد روشن کردن تمام وسایل برقی این شیوه رو به کار میبرم اگه از قبل نگم جیغ میزنه و میگه ترسیدم ببوووووووووووووووس دیانای نازمو
مامان
پاسخ
ممنون از لطفتون خاله جون.در مورد مخلوط کن از قبل بهش اطلاع میدیم بعد تصمیم گرفتیم بذاریم جلوش تا باهاش بازی کنه ولی هیچ فایده ای نداره عزیزم.جدیدا یه ذره ترسو شده.علتشو نمیدونم.باباش میگه شاید علتش جدا خوابیدنشه.ولی من میگم اقتضای سنشونه.نمیدونم به به.همیشه به سیر گشت.شهمیرزاد هوای خیلی عالی داره.ولی واسه موندن چند روزه اگه آشنایی نداشته باشیم جای مناسب کم داره.از شانس ما هتل و خونه معلم تو تعطیلات چند روزه پر بود. آره.تو اون بارون قیافه خیسمون دیدنی بود.تو عمرم اینجوری زیر بارون خیس نشده بودم
مامان ریحانه
19 خرداد 94 15:14
خوشگل خوشتیپ عکسات خیلی قشنگه عزیز دل خاله
مامان
پاسخ
مرسسسییییییییییی
مامان افسانه
19 خرداد 94 16:44
سلام دوست گل و مهربونم خوبی نذرتون قبول باشه عزییییزم ح عیدتون هم خیلی خیییییلی مبارک باشه چقدر دینا تو عکساش ناز شده تو رو خدا براش اسپند دود کنیااااا الهی قربون شیرین زیبونیات برم من عشقمممممممم
مامان
پاسخ
سلام عزیزم.عید گذشته شما هم مبارک خاله جون خودتون میدونید که دخترها با این شیرین زبونیهاشون غوغا میکنن.دنن.دیانا نوه هفتم و آخرین نوه مامانم ایناست.ولی با حرفاش و مهربونیهاش همه رو مجذوب خودش کرده.
عمو میثم و خاله مهسا
20 خرداد 94 9:24
وای خانم دکتر آدم می خواد بخورتش این دخملو .... وای وای
مامان
پاسخ
ممنون از محبتتون عزیزم.نظر لطفتونه
کوچولو
21 خرداد 94 11:01
سلام لطفا به وبلاگ محمد طاها هم سر بزنید.
مامان
پاسخ
سلام عزیزم.خدا گل پسری نازو واستون حفظ کنه
مامان نیلوفر
1 تیر 94 17:44
مامان
پاسخ