این روزهای شیرین گندمکم...
عزیز دل مامان!
این روزها که دانشگاه ها به خاطر امتحانات تعطیله بابا مهدی کمتر میره سر کار و خوشبختانه دیگه مجبور نیستیم صبح دختر نازمونو خونه خاله ببریم.امروز که زودتر بیدار شده بودی و رو پای بابا میخواستی دوباره بخوابی وقتی ازت خداحافظی کردم تا بیام سر کار دیدم پستونکتو
در آوردی و با دستهای کوچولوت داری برام بوس میفرستی.الهی که من فدای دختر مهربونو نازم بشم
دیشب قبل از خواب بابا به شما بیسکوییت داده بود.وقت خوابت که شد در حالیکه تو دستهات هنوز اون بیسکوییتو داشتی بابا شمارو بغل کرد که بخوابونت.که دخترمهربون ما بیسکوئیتشو در حالیکه با بزاق دهان و داخل مشت گره خورده حسابی خیس شده بودو تو دهان بابا مهدی میذاره و بابا هم حسابی ذوق کرده بود
کلماتی که یاد گرفتی و سریع بعد از ما تکرار میکنی:
آیینه
لیمو:ای موو
یا علی:آآ اییی(وقتی دستتو میگیرم تابلندت کنم میگم یا علی دیانا هم پشت سر من میگه آآ ایی)
ماست:ما
گل:گو(مثلا وقتی میگیم دیانا خانم دختر گلیه.سریع میگی گو)
شیرین زبونی که جدیدا یاد گرفتی و من و بابا عاشقشیم:
وقتی خودتو لوس میکنی به من و بابا میگی:بابایییییییییییییییییی،مامانییییییییییییییییییی
وقتی موبایلمون در حال زنگ زدن باشه و ما متوجه نشیم:
صداتو کلفت میکنی و پشت هم داد میزنی باباییی کیه؟مامانییییی کیه؟تا مارو متوجه زنگ گوشیهامون بکنی.ما هم که عاشق این کیه گفتنتیم یواشکی بهم زنگ میزنیم تا شما به ما اطلاع رسانی کنی و ما رو بیشتر از قبل عاشق این کارات بکنی
وقتی شونه دستت میگیری میکشی رو موهات و به اصطلاح خودت موهاتو شونه میکنی.
وقتی گیره موهای مامانو میبینی میاری و به موهای من میمالی که یعنی بذار رو سرت
وقتی نماز میخونم کنارم میشینی و انقدر بهم خیره میشی و با هربار سجده مهرو میدی دستم.قبلا دوست داشتی مهرو بخوری که مامان میگفت نه نه(یعنی اینکار خوب نیست)بعضی وقتها تا مهرو میبری سمت دهانت میبینم که خودت داری میگی نه نه و انگشت اشاره تو هم تکون میدی
الهی که مامان فدات بشه که اگه تا فردا صبح هم بخوام کارهاتو بنویسم مطلب کم نمیارم. دوست دارم یکی یه دونم شیرین زبونم.....................
مامان جونم نمیدونم چرا گوشی تلفن از جاش دراومد!!!!!!!!