دیانا شده یه طوطی....
چند روزی هستش که خاله زهرا رفته مسافرت تا خستگی چند ماه نگهداری از دخترک شیرین زبون ما از تنش در بیاد. واسه همین امروز شمارو گذاشتم خونه خاله فاطمه.مثل همیشه دختر گلی بودی وخاله خیلی از شما راضی بود.وقت ناهار هم رفتیم خونه مامان جون.تا غروب اونجا بودیم تا بابا هم از سرکار اومد.وقتی داشتم باهات بازی میکردم شروع کردم به آموزش رنگها.وقتی رنگ زرد بهت نشون دادم و گفتم دیانا این زرد...شما هم سریع گفتی:درد
دیانا این آبیه ...میگفتی: آبو
غروب مامان جون کار داشت رفت بیرون.گفتیم دیانا مامان جون رفت...دستهاتو به نشونه تعجب باز میکردی میگفتی رفت..
مامان فدات بشه که دوست داری هر کلمه ای که میشنوی رو سریع تکرار کنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی