خاله زهرای پر مشغله
از اونجایی که خاله زهرا این روزها مشغول اثاث کشی هستش ،خیلی فرصت سر زدن به وبلاگتو واسه گذاشتن عکسها نداره.من هم که فقط میتونم خاطراتو بنویسم و هر چی خاله سعی میکنه به من آپلود عکسو یاد بده من نه حال یاد گرفتن دارم نه وقتشو.آخه دیدم که هر وقت خاله فرصت میکنه و میاد خونمون بنده خدا ساعتها واسه گذاشتن عکسهات وقت میذاره.علت اینکه بیشتر پستهای اخیر بدون عکس هستش هم همینه.انشالله زودتر خونه جدید خاله سرو سامون بگیره هر چند که خاله زهرا خیلی سریع داره این جابجایی رو انجام میده تا قبل از اول شهریور که مامان باید بره سر کار و شما باید بری خونه خاله،شما به خونه جدید هم عادت کنی.این روزها من سعی میکنم بیشتر وقتتو با خاله باشی.مثلا همیشه غروبها میریم اونجا .خوشبختانه با خاله و محمد مهدی هم رابطه خوبی داری.امروز وقتی مهدی بهت میگفت: دیانا!دست دستی، واسه اولین بار دست دستی کردی.هر چی من میگفتم رو شما تاثیری نداشت ولی تا مهدی گفت سریع واکنش نشون دادی.فدات بشم.مطمئنم که با رفتن من در کنار خاله مهربون و پسر گلش به شما خیلی خوش میگذره
گل دختری!
چند روزی هستش که بعضی ساعتها شمارو پیش بابا تنها میذارم و خودم میرم خونه خاله هانه برای خوش گذرونی.فقط واسه اینکه کم کم به نبود من تو خونه عادت کنی.فدات بشم گلم.نمیدونی چقدر واسم سخته که یواشکی لباس بپوشم و بدون خداحافظی تنهات بذارم.وقتی میرم هم همش دلم پیشته و مدام به بابا زنگ میزنم حالتو میپرسم.مامان قربونت بشه.چاره ای نیستش.باید هر دومون به این شرایط عادت کنیم.مطمئنم که خاله زهرا میتونه جای خالی منو خوب واست پر کنه و از محبت سیرابت کنه.حداقل خیال ما هم راحته که داری کنار یه خاله مهربون بزرگ میشی.