43روز با خانم طلا و برف
امشب دیانا جونم واسه اولین بار مهمون خونه خاله زهرا بود. آروم آروم همه جمع شدن و دور هم بودمون شروع شد. خیلی شب قشنگی بود و شما مثل همیشه خانم بودی و مامان و بابا رو اذیت نکردی. امشب بعد از 6 سال تو شهرمون برف اومد. خوشحالی ما دوچندان شد.....مدام پشت پنجره نظاره گر برف بودیم و خداروشکر میکردیم که این نعمت خوبش رو بعد از 6 سال به ما هدیه داد. زهرا، امیرمحمد، محمدمهدی (و البته سردستشون مرتضی) آخرشب جلوی در خونمون برف بازی کردن و کلی شاد شدن.
دیانا جونم; با اومدنت به این دنیا همه قشنگی هارو با خودت برامون هدیه آوردی عزیزم
چه خوب شد که تو آمدی و چه خوب تر شد که دنیای ما شدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی