یاد باد آن روزگاران یاد باد!!!
قضیه از این قراره که اون دخترک آروم و معصوم خونه ما مدتی هستش که حسابی وروجک شده و باید در مقابل بعضی کارهاش عکس العمل جدی نشون داد
محض اطلاع اینکه جدیدا خونه ما به یک تکنسین سمعی بصری مجهز شده و اکثر اوقات در حال خدمات رسانی به ما هستش در حد تیم ملی...
علاقه وافری که دیانا خانم به میز تلویزیونو و دستگاه دی وی دی و.... داره واسه ما شده یه معضل.به محض اینکه سی دی هاشو میذارم و اورو مقابل تی وی میذارم ،تا غذاشو آماده کنم تا بر میگردم با صحنه جالبی روبرو میشم.طوریکه سی دی توسط دیانا خانم به وسط فرش پرتاب شده و دکمه های بینوای دستگاه هم پشت سر هم روشن خاموش میشن تا به مرز هنگ کردن میرسن وصدای بلندگوها هم که دیگه جای سوال نداره.تا آخرین حد بالا رفته.
تازه وقتی که با لحن جدی ازش سوال میکنیم:دیانا خانم!وسایل خونه که وسایل بازی شما نیست.مگه از مامان اجازه گرفتی داری به این وسایل دست میزنی؟ دخترک کوچولوی من تو اون شرایط هم کم نمیاره و او هم صداشو بالا میاره و با کلمات قصار مخصوص خودش شروع میکنه با مامانش بحث کردنطوریکه تو اون لحظه با اون جدیتی که تو کلام دارم،خنده امونم نمیده
وقتی رورئکش که مدتیه دیانا خانم به علت محدودیتی که نشستن در اون واسش ایجاد میکنه و دیگه هیچ علاقه ای بهش نشون نمیده و به صورتی کاملا بیکار وسط خونه پارک هستش رو میبینه سعی میکنه به صورت مستقل ولی معکوس بره داخل اون سوار شه که اگه خدای نکرده مامان و بابا در صحنه حضور نداشته باشن و رورئک تحت اون فشار شروع به حرکت کنه خانم طلای ما وسط زمین و آسمون سر گردون میمونه و زبونم لال اتفاقات جالبی واسش نمیوفته
ولی اگه انصاف رو هم رعایت کنم باید بگم دخترک شیرین زبون ما همچنان دختر محتاط و نسبت به کوچولوهای دیگه حرف گوش کنی هم هستش.مثلا به شدت به اتاق خواب مامان و بابا ارادت داره و به محض باز بودن درب اتاق خیلی سریع خودشو به میز توالت میرسونه.ولی فدای اون خانمیش بشم که تا تنهایی تو جای تاریکی قرار میگیره،احساس خطر میکنه و بدون اینکه دست به چیزی بزنه وسط اتاق تو اون تاریکی میشینه و با چشمهای خوشگلو وگردش و بالبهای خندون پشت سرشو نگاه میکنه تا ببینه کسی میره دنبالش .بعد از اینکه میریم سراغش از خوشحالی جیغ میزنه و فرار میکنه
یک لحظه غفلت کافیه تا دخترکم از این لحظه استفاده کنه و سریع خودشو به بالای مبل برسونه و شروع به کشیدن ریسه های پرده بینوا کنه.و این اتصال وقتی سعی در جداشدن دیانا خانم از پرده میکنیم محکم تر میشه و با همه قدرتش ریسه هارو تو دستش نگه میداره
هر روز عصر که با بابا مهدی میریم بیرون تا حالی عوض کنیم بابا باید واسه دیانا خانم بستنی بخره و دخترکمون به قدری به بستنی علاقه داره که وقتی در حال خوردن بستنی هستش با حرکتهای سر به بابا میفهمونه که خیلی خوشمزه هستش و زودتر قاشق بعدی رو هم بدهدیشب بعد از بستنی با خاله زهرا هوس پیتزا کردیم.واسه سر گرم کردنت به شما نون پیتزا دادم که با کمال تعجب دیدیم که دخترکمون به فست فود هم علاقه زیادی داره و با یه چشم به هم زدن کل نونو خوردی
مهارتهای جدید دیانا خانم:
با شنیدن صدای اذون شروع میکنه به سینه زدن.وقتی از خاله زهرا تحقیق و تفحص به عمل اومد متوجه شدیم که ظاهرا تو دهه محرم مراسم عزاداری تو خونشون برگزار میشده و محمد مهدی به عنوان مداح مراسم بوده و خاله و دیانا خانم هم حضار سینه زن
دیروز جمعه همه خونه مامان جون دعوت بودیم.غروب موقع خداحافظی وقتی دیانا خانم داشت از مامان جون خداحافظی میکرد به صورت ناگهانی و بدون درخواست کسی شروع کرد به بوس فرستادن
وروجک خانم داخل کشوی کمد محمدمهدی خان