اولین محرم گل دخترم
دیانا جونم!
امسال اولین ماه محرم زندگیتو تجربه کردی ولی متاسفانه به علت سردی هوا نتونستیم تو عزاداریها شرکت کنیم و همه عزاداریهامون در منزل و از طریق تلویزیون انجام شد.
روز تاسوعای هرسال مامان جون وپدر جون ته چین نذری میدن و امسال هم مثل همیشه خیلی خوشمزه شده بود و وقت ناهاربه شما هم دادم و خیلی خوشت اومد وحسابی خوردی.جای خانواده دایی سعید هم خیلی خالی بود ولی به یادشون بودیم و واسه سلامتی خودشون و بچه های خوشگلشون دعا کردیم.
اون روز فاطی جون دختر خاله مامان تو رسیدگی به شما خیلی به من کمک کرد و اکثرا تو بغلش بودی.شما هم از اونجایی که دختر فهمیده ای هستی و محبتهای واقعی رو خیلی خوب تشخیص میدی حتی اگه من هم پیشت نبودم ،خیلی راحت تو اتاق پیش فاطی جون میموندی و سرگرم بازی میشدی و یه کوچولو هم باهاش غریبی نمیکردی.
خاله فاطمه هم روز قبل نذری شله زرد میداد که واسه ما هم فرستاد خیلی خوشمزه بود.دست همگی درد نکنه و نذریشون قبول باشه.غروب اون روز چون خانواده خاله فریده (خاله بابا)از اصفهان اومده بودن،ماهم رفتیم خونه بابا امیر بشم که انقدر در کنار خاله ها و مامان جون ذوق کرده بودی و با اینکه قبل از رفتنمون به شما غذاتو داده بودم ولی اونجا هم حسابی پلو خوردی.
دیشب هم شام دعوت خانواده دایی مرتضی بودیم.چون هوا خیلی سرد بود و مراسم تو سالن بود حسابی لباس گرم تنت کردم اونجا هم دختر خوبی بود ولی امیدوارم این هوای سرد زودتر تموم بشه چون خیلی با پوشیدن لباسهای زمستونی میونه ای نداری
مهارتهای جدید دیانا خانم تو این ماه:
قبلا وقتی بابا مهدی گیتارشو جلوی شما میذاشت فقط با کف دستهات میکوبیدی روی سیمها.ولی چند روزی هستش که با نوک انگشتهات سیمها رو لمس میکنی و با ضزبه انگشتات صدای اهنگ در میاری.مامان فدای دختر نوازندش بشه الهی
بابا مهدی : دختر قشنگ من کیه؟
دیانا: م م م من(مادر به فدات)
خونه بابا امیر بودیم.یه حلقه آبی وسط اتاق افتاده بود چهار دست و پارفتی به سمتش و گفتی: آبو...
مامان ملیحه:دیانا جیزه داغه...
دیانا یه نگاه به رادیاتور یه نگاه به اجاق گاز آشپزخونه
مامان:دیانا !میچرخه....
دیانا نگاه به ماشین لباسشوئی!!
مامان:الله
دیانا نگاه به تلویزیون (بچم اونقدر خانمه که تلویزیونو با اذان میشناسه)
مامان قربون این دخمل باهوش بشه الهییییییی